ایران یا تهران؟؟؟


1.تا حالا فکر کردی چرا تو انتخابات وقتی حرف از تعداد رای تو تهرون و بعد تو کل کشور شد اون جهنم به پا شد؟

 از بس از اول انقلاب تا کاسه به کوزه خورد گفتند آمار در پایتخت فلان همین شد که بعضیا فکر کردندتهرون  یعنی ایران (این شد که فکر سروری و آقائی مردم ایران زد به سر بعضی از این سروران شهروند تهرونی....)


2.تا حالا شده از خودت بپرسی چرا هر وقت اسم فوتبال و طرفداری از یه تیم میاد وسط اگه بگی من طرفدار تیم شهر خودمم این آقایون مجری مث سیریش میچسبن بهت که ای بابا  بالاخره یا پرسپولیسی یا استقلالی  باید یکیشونو بگی؟

آخه نه اینکه هر چی مورد بی اخلاقی(مست تو انظارعمومی حاضر شدن و تو خونه تیمی و...) و روزه خواری(زدن با لگد زیر کلمن آب به خاطر نداشتن آب!) یا نه هر  قر و فری که تو بگی! رو  تو این دو تا باشگاه فرهنگی!!! ورزشی میتونی پیدا کنی!


3.تا حالا فکر کردی چرا هر چی نمایشگاهه از بین المللیش بگیر تا خودمونیش باید  تو تهرون برگزار بشه ؟

حتما به نظر متصدیان فرهنگ هنوز سایر مردم  ایران به اون درجه فرهنگی نرسیدن. (نمردیم و فرهنگ و فهمیدیم"فقط کافیه تو سطح شهر یه دورکی بزنی") این قدر نمونش زیاده که...همین آخریا به دعوت اون ور آبیا آخر بی غیرتی رو تو قلب تهرون تو مراسم مثلا آب پاشی دیدیم.


4.تاحالا از خودت پرسیدی چرا یه مجری به خودش اجازه میده وقتی میخواد از عقب موندگی و سادگیه یه آدم حرف بزنه میگه باورتون میشه این آدم تا حالا تهرونو ندیده بود؟(انگار که تا حالا مشهد الرضا رو ندیده!)

شاید چون آقای مجری خودشم غیر تهرون جای دیگه ای رو ندیده!


5.یا اینکه چرا وقتی میخواند در مورد یه چیز مثلا تو کمترین موردش در مورد یه فیلم یا سریال نظرخواهی کنن فقط میکروفون تو تهرونه که میگرده؟

از بی علتی هنوز علتش کشف نشده.؟! (شما بگید از تنگ نظریه بعضیا)


6.یا نه چرا امسال علنا کانون راهپیمائی تو اخبار سراسری "تهران" اعلام شد؟(دیگه ته ته سنگ تموم گذاشتن بود)

جای بسی تبریک داره آخه اگه تا دیروز تو شک بودند که ایران یعنی همون تهرون از امروز دیگه مو لای درزش نمیره!


7.  دیدی وقتی میخوان از بروبچ غیر تهرونی حرف بزنن میگن بچه شهرستونیا؟

در این مورد پیشنهاد فدائی اینه که یه سری به نقشه ایران بزنن ببینن ایران یه استان داره یا بیشتر!!!


8-وبه قول داداش مجید سنگر:االبته به اين معضلات اضافه كنيد اوضاع نامناسب اكران فيلمها رو در سينماها. و از اونجايي كه هنوزم خيلي از شهراي بزرگ حتي يه سينما هم ندارن، الان آمار فروش رسمي فيلمها فقط در تهران اعلام ميشه!؟ و رفقاي مسئول سينمايي، آمار فروش فيلمها در شهرستانها رو اكثرا دروغ و غيررسمي ميدونن!


...................................................................................................................................

بروبچ باحال تهرونی از دست فدائی ناراحت نشید رفقا مطمئنم خودتونم به این بی عدالتی اقرار میکنید!!!

فدائی تفکر  غالبو  تو این شهر گفت.

یوم الهدم(سالروز تخریب بارگاه ائمه بقیع)

ارباب دلهای پردرد

تو که باشی  آرام  قدم بر میدارم در حرم رسول خوبی ها

تو که باشی بی غصه زیارت عشق میخوانم کنار مزار دلبرم

تو که باشی با شور سالها نهفته در سینه ام غوغا میکنم کنار مزار حضرت مادر

ای کاش که میشد...

بچه با اخلاصا نخونن!!!

gw9d3jamiylol50keibw.jpg

شهرک در سکوت فرو رفته بود. چند بسیجی در گوشه و کنار خیابان های شهرک قدم میزدند . بقیه در خواب بودند.چراغ سنگر فرماندهی روشن بود.حسین کنج سنگر نشسته بود دگمه پیراهنش را میدوخت با همان یک دستش

نگاهی به دورو بر انداخت.بلند شد و دستی به سر و وضع اتاق کشید و ظرف های کثیف را شست و سطل آشغال را خالی کرد و برای وضو به طرف شیر آب رفت.آب سرد بود و هوا سوز داشت

رفت سوار ماشین شد و به سمت ساحل کارون حرکت کرد

کنار ساحل چند بسیجی نشسته بودند و چشم به آب دوخته بودندحسین کنارشان نشست

بچه های غواص زده بودند به آب

بچه های گردان یونس همه غواص های زبده ای بودند. حسین گردان یونس را نور چشم خود میدانست. او آموزش های سختی را برایشان تدارک دیده بود

صدائی از میان آب شنید. حسین لب رود رفت

اولین غواص از آب بیرون آمد و از شدت خستگی کنار ساحل نشست.. به دنبال او بقیه غواصها بیرون آمدند. حسین با آنها گرم گرفت . دورشان میچرخید و میبوسیدشان.گوئی عزیز گمشده ای را یافته بود.

غواص ها دوباره به آب زدند و تمرین را تکرار کردند

حسین همان جا نشست و چشم به آب دوخت. در یک لحظه چیزی به ذهنش خطور کرد . یکی از نیروها  را فرستاد تا واحد خدمات را صدا بزند

حسین آقا الان بچه ها خوابند -

اتفاقا اگر از خواب بیدار شوند بهتر است. اخوی تا بچه ها بیرون نیامدند آنها را به اینجا بیاور -

نیم ساعت بعد پرسنل آشپزخانه خواب آلوده رسیدندو کنار ساحل نشستند

حسین رفت کنارشان و گفت:رفقا ببخشید مزاحم خوابتان شدم

ناگهان غواصها یکی پس از دیگری تن خسته خود را از آب بیرون کشیدند و با همان وضعیت روی زمین دراز کشیدند

خواب از سر برادرای آشپزخانه پریده بود و زل زده بودند به این بچه ها

حسین: رفقا اینها شبها که شما خوابید میزنند به آب تا تمرین کنند و تا یک شب بزنند به خط

کمی مکث کرد و گفت:فقط اینکه بدونید برای جه آدمائی غذا میپزید

..............................................................................................

رفیق قصد قصه گفتن نداشتم . فقط خواستم اول فدائی و بعد اونائی که مثل فدائی هنوز خیلی مونده تا برسند رو یه محک بزنیم و ببینیم با این همه یال و کوپال و علیه سلامیمون چند مرده حلاجیم

ما تو کوچیکترین مسئولیتائی که بهمون محول شده چقدر اخلاص داشتیم.خدائی نکرده که سینه سپر نکردیم و صدامونو تو گلو ننداختیم وحرف زدنمون عوض نشده و تیریپ آدمای پرکارو  با اخلاصو پیش خودمون برنداشتیم که؟

نه ایشاالله!!!!!!!!!!!!!!!!

فقط یه جمله

رفقا اگه پای اخلاصمون نمی لنگید حتما حتما تا حالا آسمونی شده بودیم. شک نکن

جای آسمونی ام رو زمین نیست

تو آسمونه مثل حاج حسین